راز رسیدن به وزن ایدهآل در پاتوق همیشگی
عصر پنجشنبه بود و پاتوق همیشگی بچهها، کافه “بام شهر”، مثل همیشه شلوغ و پر سروصدا. نوید، آرش و سامان، سه دوست صمیمی که از دوران دبیرستان با هم بودند، پشت میز همیشگیشان نشسته بودند و با لیوانهای شربت سکنجبین و تخمشربتی خنک، مشغول گپ زدن بودندکه در انتها اسم این داستان رو گذاشتیم راز رسیدن به وزن ایدهآل در پاتوق همیشگی.
صحبت از فوتبال و بازیهای ویدیویی شروع شد، اما کمکم به سمتی رفت که هر سه با آن درگیر بودند: “لاغری!”
نوید، که از همه قدبلندتر و لاغرتر بود، با حسرت گفت: “باورم نمیشه، هرچی میخورم، چاق نمیشم. دیگه خسته شدم از اینکه همه میگن ‘باد میاد، تو رو میبره!'”
آرش، که کمی عضله داشت اما همیشه دلش میخواست حجم بیشتری بگیرد، سری تکان داد: “همینطوره! منم باشگاه میرم، پروتئین میخورم، ولی انگار بدنم اصلا وزن نمیگیره. یه راه حل طبیعی و تضمینی میخوام، نه این پودرهای شیمیایی باشگاهها که معده آدم رو بهم میریزه.”
سامان، که لاغریاش از همه بیشتر به چشم میآمد و اعتماد به نفسش را تحت تأثیر قرار داده بود، با ناامیدی گفت: “من دیگه امیدمو از دست دادم. هرچی دمنوش و قرص گرفتم، هیچ کدوم اثر نکرده. فقط پولم هدر رفته.”
در همین حین، “کامیار” که یکی دیگر از دوستانشان بود و همیشه در این پاتوق حضور داشت، با لبخندی وارد شد و به جمعشان پیوست. کامیار چند ماهی بود که به طرز محسوسی، وزن گرفته بود و بدنش پرتر و عضلانیتر به نظر میرسید، اما نه به شکلی ناسالم.
نوید با تعجب گفت: “کامیار! تو چقدر خوب شدی! چیکار کردی؟ من هنوز مثل چوب خشکم!”
کامیار خندید: “بالاخره راز این لاغری مفرط رو کشف کردم! دنبال راهحل شیمیایی و سریع هم نگردید که فایده نداره و عوارض داره.”
آرش و سامان با هیجان پرسیدند: “خب چی؟ نگو که بالاخره معجزه شده!”
کامیار گوشیاش را درآورد و عکس یک شیشه پودر را نشان داد: “پودر اشتها آور و چاقکننده طلای سبز!“
سامان با شک و تردید گفت: “اینم مثل بقیه نیست؟ نکنه کورتون داره؟”
کامیار سرش را به علامت نفی تکان داد: “اصلاً! این کاملاً گیاهیه و ویتامینه. من از سایت ‘گیاهیس‘ خریدم. اوایلش باورم نمیشد، ولی وقتی دیدم ترکیباتش کاملاً طبیعیه و از عصارههای گیاهی و ویتامینهای ضروری تشکیل شده، تصمیم گرفتم امتحان کنم.”
نوید با کنجکاوی پرسید: “خب چطور استفاده کردی؟ و از همه مهمتر، چطور تأثیر گذاشت؟”
“من روزی دو بار، یه پیمانه ازش رو توی شیر میریختم و میخوردم.” کامیار توضیح داد. “اوایلش شاید خیلی متوجه تغییر نشدم، ولی بعد از یه هفته، دیدم اشتهام خیلی بیشتر شده. قبلاً زور میزدم غذا بخورم، الان خودم حسابی گرسنم میشه. و بعد از یه ماه، تازه وزنگیری سالم شروع شد. بدنم حجم گرفت، نه چربی اضافه. الان هم انرژیام خیلی بیشتر شده و تو باشگاه هم بهتر تمرین میکنم.”
آرش چشمانش برق زد: “یعنی دیگه لازم نیست نگران عوارض این پودرهای شیمیایی باشم؟ این که عالیه!”
“دقیقاً!” کامیار تأکید کرد. “این پودر به صورت طبیعی روی بدنت کار میکنه و اشتهات رو تنظیم میکنه. مهمتر از همه اینه که سلامتیت به خطر نمیافته. ‘گیاهیس’ هم که محصولاتش رو ضمانت میکنه.”
سامان، که حالا حسابی قانع شده بود، گوشیاش را برداشت: “من الان سفارش میدم! دیگه خسته شدم از این لاغری. بالاخره باید به خودم یه حالی بدم.”
نوید هم با لبخندی که مدتها روی صورتش ندیده بودند، گفت: “منم همینطور! اگه این ‘طلای سبز’ واقعاً کار کنه، باید به ‘گیاهیس’ یه تندیس بدیم!”
خندهشان در فضای کافه پیچید. آن شب، دغدغههای لاغری دیگر برایشان آزاردهنده نبود. آنها با کشف پودر اشتها آور و چاقکننده طلای سبز و تجربه موفق کامیار، راهی طبیعی و امیدوارکننده برای رسیدن به وزن ایدهآل و سلامتی پایدار پیدا کرده بودند. پاتوق همیشگیشان، این بار، میزبان راز یک کشف جدید و امیدبخش بود.