داستانهای گیاهیس

عصرهای خوش عطر و رازهای پوست در خانه مادرجون

روغن درخت چای طبیعی

آفتاب تازه غروب کرده بود و نسیم خنکی از لای درختان توت حیاط، خودش را به ایوان خانه مادرجون می‌رساند. لیوان‌های چای هل‌ دار و نعلبکی‌های پر از آلبالو خشک روی میز گرد چوبی چیده شده بود و صدای خنده‌های ریز و پچ‌پچ دخترانه فضای عصر دل‌نشین را پر کرده بود. مرجان، نگار و آیدا، سه دخترخاله و دوست صمیمی، مثل همیشه دور هم جمع شده بودند تا از حال و احوال و رازهای پوست شان بگویند.

مرجان، که همیشه دنبال راه‌حل‌های طبیعی بود، با هیجان گفت: “بچه‌ها، دیشب یه چیزی کشف کردم که زندگی‌مو عوض کرده!”

نگار، که همیشه ته دلش به راه‌حل‌های مرجان شک داشت، با شیطنت پرسید: “باز چی کشف کردی؟ حتماً یه دم‌نوش جدید برای لاغری!”

مرجان خندید: “نه بابا! این فرق می‌کنه. در مورد پوسته. پوست من که می‌دونید چقدر جوش میزنه، دیگه کلافه شده بودم.”

آیدا، که پوست صافی داشت اما همیشه نگران بود، با دقت گوش می‌داد. “خب چی پیدا کردی؟ به منم بگو شاید لازمم بشه!”

مرجان نفس عمیقی کشید و با لحنی رازآلود گفت: “اسم این معجزه کوچیک، روغن درخت چای هست! از فروشگاه آنلاین ‘گیاهیس‘ خریدمش. وقتی رسید، فکر نمی‌کردم اینقدر مؤثر باشه.”

نگار چشم‌هایش گرد شد: “روغن درخت چای؟ مگه چای درخت هم داره؟”

مرجان خندید: “نه نگار جان، این یه گیاه خاصه که بومی استرالیاست. مادربزرگم می‌گفت قدیم‌ها توی کتاب‌های طب سنتی هم یه چیزایی شبیه به خواصش رو دیده بودن. یه چیزی شبیه به یه عصاره خیلی قوی برای پوست و مو.”

آیدا نزدیک‌تر شد: “خب، چی شد؟ تأثیرش چی بود؟”

“باورتون نمیشه!” مرجان با اشتیاق ادامه داد. “فقط کافیه یه قطره کوچیکش رو با یه کم آب یا یه روغن دیگه مثل روغن نارگیل قاطی کنی و بزنی روی جوش‌ها. صبح که بیدار شدم، دیدم قرمزی جوش‌ها خیلی کمتر شده و خیلی خشک‌تر شدن! طی چند روز، اصلاً اثری ازشون نموند. واقعاً باورنکردنیه!”

نگار که حالا حسابی کنجکاو شده بود، گوشی‌اش را برداشت: “بذار ببینم توی ‘گیاهیس’ چی نوشته در مورد این روغن درخت چای. وای، نوشته برای شوره سر هم خوبه؟ من همیشه با شوره سرم مشکل دارم!”

مرجان سری تکان داد: “آره، مامان منم چند قطره ازش رو توی شامپوش می‌ریزه، می‌گفت سرش کمتر می‌خاره و شوره سرش خیلی بهتر شده.”

آیدا با لبخند گفت: “من که همیشه دنبال یه چیز طبیعی برای ضدعفونی کردن بریده‌هام بودم. این خیلی خوبه که بشه ازش برای زخم‌های کوچیک هم استفاده کرد.”

مادرجون که از داخل آشپزخانه صدای صحبت دخترها را می‌شنید، با یک سینی شیرینی نخودچی تازه وارد ایوان شد. “چیه دخترها، باز دارید غیبت می‌کنید یا به رازهای سلامتی رسیدید؟”

مرجان با شور و شوق گفت: “مادرجون، داریم در مورد روغن درخت چای صحبت می‌کنیم. محصول جدید ‘گیاهیس’ که خیلی عالیه!”

مادرجون لبخندی زد و گفت: “آها، روغن درخت چای! بله، این گیاه خواص عجیبی داره. یادمه مادربزرگ منم از یه جور عصاره گیاهی برای ضدعفونی کردن و التیام زخم‌ها استفاده می‌کرد. طبیعت همیشه بهترین درمان‌ها رو داره، فقط باید رازش رو پیدا کرد.”

نگار در حالی که با گوشی‌اش در سایت “گیاهیس” مشغول جستجو بود، گفت: “مادرجون، این محصول عالیه! تازه نوشته خالص و بدون هیچ مواد شیمیاییه. دیگه لازم نیست نگران عوارض محصولات شیمیایی باشم.”

آیدا هم با هیجان گفت: “منم حتماً باید بخرمش. پس این راز پوست صاف مرجان این بوده!”

مرجان خندید: “البته که این فقط بخش کوچکی از رازه! مراقبت و تغذیه سالم هم شرطه. ولی خب، روغن درخت چای واقعاً یه کمک بزرگه.”

صدای خنده‌هایشان دوباره در ایوان پیچید. عصر آن روز، نه تنها از آلبالو خشک و چای هل‌دار، بلکه از کشف یک راز طبیعی جدید و گپ‌وگفت دخترانه، شیرین‌تر شده بود. آن‌ها می‌دانستند که در دنیای پر از محصولات شیمیایی، گاهی اوقات بهترین راه حل‌ها در دل طبیعت و در فروشگاه‌های معتبر و مورد اعتمادی مثل “گیاهیس” پنهان شده‌اند. و هر کدام، با فکری از زیبایی و سلامت طبیعی، به خانه‌هایشان بازگشتند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *